Wednesday, April 7, 2010

ارديبهشت 1382

دوشنبه ٢٩ اردیبهشت ،۱۳۸٢
ديروز بعد از ظهر من يه تصادف ساده كردم يه ذره از گلگير عقب تو رفت . رنگ ماشين اصلا نرفت و كسي كه زده بود چون دنده عقب اومده بود و زد تا اومدم پياده بشم پاشو گذاشت رو گاز و در رفت .خلاصه بهش دسترسي ندارم. ولي مهم نيست ماشين ما بيمه بدنه است تا حدي از پولش را ميتونم بگيرم. تازه خودم هم بيكارم ميرم دنبال درست كردنش. ولي همين چيز ناقابل باعث شد تا همسر گرامي تقريبا باهام قهر كنه آخه اون هميشه از رانندگي من نا مطمئن بود و خدا نكنه من بهانه اي در اين مورد دستش بدم. خدا رحم كرد كه تلفني بهش گفته بودم و سابقه ذهني داشت وگرنه اگه بي مقدمه ميديد معلوم نبود سكته ميكرد يا نه؟؟؟؟البته ظاهرا ميگه ب من ربطي نداره خودت ميبري درستش ميكني. ولي باطنا از ديشب كه اومد تازه اونهم ساعت ده شب. يه راست رفت خوابيد و حتي برديا را هم اونجور كه بايد تحويل نگرفت.خيلي بده كه اون اصلا تحمل مشكلات را نداره هرچيزي كه كمي از مسير عادي خودش خارج بشه اونو نگران و ناراحت ميكنه و چون كلا هم آدم خودداري هست همه چيز را توي خودش ميريزه. بنظرتون من چي كار كنم.؟؟؟؟
پيام هاي ديگران (
document.write(get_cc(337801))
7)


شنبه ٢٧ اردیبهشت ،۱۳۸٢
من امروز براي آخرين روز رفتم شركت موقع خداحافظي رييسمون خيلي تحويلم گرفت و گفت اينجا متعلق به خودته هروقت هر كاري داشتي بيا ما در خدمتتيم. تازه من كه بهش گفتم شما هم هر وقت كاري داشتيد به من بگيد تا بيام براتون انجام بدم اون گفت حتما مزاحمت ميشيم.خلاصه خداحافظي خوبي بود.ديشب رفتيم فستيوال بينالمللي غذا در پارك لاله. بينالمللي كه چه عرض كنم غير از يكي دو كشور بقيه كارخانه هاي مواد غذايي كشور خودمون بود و همه چيز هم فروشي بود البته كمي ارزانتر.برديا هم گير داده بود به يه آدم كه رفته بود تو لباس ميمون و دم غرفه چي توز بود و با زبان بامزه خودش ميگفت ؛ممون چيتوز ؛و حاضر نبود از اونجا جم بخوره.
پيام هاي ديگران (
document.write(get_cc(337800))
2)


سه‌شنبه ٢۳ اردیبهشت ،۱۳۸٢
من بالاخره شجاعتش را پيدا كردم. مدتها بود كه با كارم مشكل داشتم البته نه با كارم بلكه با شخص مدير عامل وانقد با بهانه هاي الكي و گير هاي بيخودش اعصابم را خورد كرده بود كه داشتم به كلي اعتماد به نفسم را از دست ميدادم. اونجا تنها حسنش نزديكي به خانه ام و محيط خوبش از نظر همكاران بجز خود مدير عامل بود. من اونجا هيچ پيشرفتي نه از لحاظ مقام شغلي و نه از لحاظ معلوماتي ميتونستم داشته باشم و يكسري كارهاي تكراري نوشتني كه فط شايد 5 % به رشته ام مربوط ميشد. البته بايد بدونيد كه اين آقاي مدير عامل سابقه طولاني در اين جور گير دادنها داره به نحويكه در 2-3 سال اخير 5-6 نفر در مقام عظماي مديريت بازرگاني اين شركت بوده و طاقت نياورده اند .به هر حال خوشحالم كه بالاخره شجاعتش را پيدا كردم كه بگم من ديگه نميام.فردا هم بايد برم ولي فقط براي تحويل دادن كارها و تسويه حساب. .....من از شنبه صبح ميگردم دنبال يه كار خوب .اين دفعه ديگه حول نميشم و فوري هر كاري را قبول نميكنم هرچي باشه يك سال سابقه كار دارم !!!!!!!!!!!!1 تازه زير دست آقاي مدير عامل حسابي آبديده شدم. هركي كار سراغ داره بهم بگه.
پيام هاي ديگران (
document.write(get_cc(337799))
6)


دوشنبه ٢٢ اردیبهشت ،۱۳۸٢
وای مرسی کلی ذوق زده شدم وقتی ديدم اين همه خواننده پيدا کردم پس غير موضوعات مربوط به برديا در مورد خودمون هم مينويسم بزودی
پيام هاي ديگران (
document.write(get_cc(337798))
1)


جمعه ۱٩ اردیبهشت ،۱۳۸٢
ديروز ميخواستيم بريم تولد دختر دختر داييم اسمش عسل هست و تنها بچه همسن و سال برديا در فاميل. تولد ۳ سالگيش بود . مهمونی مفصلی بود . من رفته بودم آرايشگاه بعد اومدم خونه و لباسهای مهمونيم را پوشيدم .از آنجا که من هميشه سر کارم و وقتی برای رسيدن به خودم پيدا نميکيم. طفلک بچم تا حالا منو اين شکلی نديده بود . کلی ذوق زده شد و در کمال صفا و ذوق کودکانه اش با کلی وای و ووی کردن گفت واااااااای مامان چه خوشگل شدی!اين ابراز احساسات برديای ۲۱ ماهه برام به اندازه تمام دنيا ارزش داشتو کلی من هم قربون صدقه دست و پای بلوريش رفتم و اون هم که ديد با اين حرفش مرکز توجه من قرار گرفته تا شب هی بهم گفت وااای مامان چه خوشگل شدی. خلاصه علاوه بر اينکه مهمونی کلی خوش گذشت اين مورد هم برام خوشی مضاعفی ايجاد کرد (آخه تو پرانتز بايد بگم من نديد پديدم و باباش هيچوقت از اين حرفها بهم نميزنه )
پيام هاي ديگران (
document.write(get_cc(337797))
7)


سه‌شنبه ۱٦ اردیبهشت ،۱۳۸٢
سلام من هنوز شروع نکرده بودم که با نظر يکی از دوستان عزيزم به اين جا اسباب کشی کردم .من در اين وبلاگ سعی ميکنم از زندگی و شيرينيهای پسرم برديا بنويسم که شايد در اينده هم برای خودش جالب باشد.
پيام هاي ديگران (
document.write(get_cc(337796))
0)

No comments:

Post a Comment